كاستيهاي جايگذاري الكترود (كانال گوش) شامل دامنه كوچكتر واضح براي تمام اجزاي الكتروكاكلئوگرافي، پايايي Reliability پايين تر، و تغييرپذيري بيشتر در محاسبات SP و AP درجه بالايي از تغييرپذيري تفسيرگر، و عملكرد آزمون ضعيف تر در تشخيص بيماري مينيري (حساسيت – ويژگي) مي باشد.
نكته مهم اين است كه از آنجا كه دامنه اجزاء الكتروكاكلئوگرافي با الكترودهاي اكستراتمپانيك پايين تر است، حداقل يكي از 10 بيمار پاسخ آشكاري نخواهد داشت، بنابراين از كارآمدي تشخيص الكتروكاكلئوگرافي در برخي از بيماران مينيري كاسته خواهد شد.
الكترودهاي TM، بين الكترودهاي TT و الكترودهاي اكستراتمپانيك، حالت
علي رغم ماهيت تهاجمي اين روش، متون، قويا كاربرد ارزيابي TT در بيماري مينير را توصيه كرده اند. روش TT در تشخيص بيماري مينير كارآمدتر است زيرا اجزاء بارزتري را در همه بيماران صرفنظر از مقدار كاهش شنوايي آنها، ايجاد مي كند.
اين مسئله به نوبه خود پاسخ هاي مطمئن تري توام با دقت تشخيص افزايش يافته ايجاد مي كند.
عوامل مربوط به تحريك Stimulus Parameters:
عوامل مربوط به تحريك تاثير مهمي بر يافته هاي الكتروكاكلئوگرافي دارند. از آنجا كه يك شروع كوتاه، در محرك نقش اساسي دارد، محرك هاي كليك با شدت بالا اغلب در ارزيابي هاي كلينيكي الكتروكاكلئوگرافي مورد استفاده قرار ميگيرند.
اگر محرك تن برست، با شروع ناگهاي (يك يا دو سيكل تحريك) و پلاتو طولاني، (مثلا 10 ميلي ثانيه) ارائه شود، نيز امكان ثبت يك AP و نيز جزء SP كه خارج از دوره زماني محرك مي افتد، فراهم مي شود. بنابراين طولاني شدن دوره زمان تن برست، اجازه ثبت مطمئن SP را مي دهد. اين روش كه توسط Daman و همكاران گزارش شد، در فصل 4 به تصوير كشيده شده است. بر طبق نظر بعضي محققين استفاده از محرك TB در بيماري مينير، مي تواند اطلاعاتي را در مورد مينير ارائه كند كه با اتكاء صرف بر محرك كليك قابل دستيابي نيستند.